1 وطنم بی تو سفر می گردد طاقتم زیر و زبر می گردد
2 بعد عمری که به برآمده ای تیر مژگان تو بر می گردد
3 چقدر نام خدا خوش چشمی نگهت نور نظر می گردد
1 اگر آهی کشم افشاگرِ صد راز میگردد اگر مژگان زنم بر هم پرِ پرواز میگردد
2 دلم صیدی است فتراکش نفس در سینه دزدیدن به جولانگاه آن ترک شکارانداز میگردد
1 دلی کز بیخودی گرم سراغ عشق میگردد به گرد شهر و کو بر کف چراغ عشق میگردد
2 ز تاب مهربانی میپزد در تابه خامی کسی کز درد تو قانع به داغ عشق میگردد
1 دلی به خاک ره انتظار می بندد ز گرد خویش چمن را نگار می بندد
2 کلید باغ دل میکشان نسیم گل است طلسم توبه به نام بهار می بندد
1 نوبهار آمد که رسوایی به زهد ما بخندد غنچه صد برگ عیش از سایه صهبا بخندد
2 بیدل ما در گلستان وفا کی میتواند شبنمی پنهان بگرید غنچهای رسوا بخندد
1 فلک بر کاردانیهای اهل هوش میخندد قضا چون در نبرد آید به جوشنپوش میخندد
2 به رنگ موج پرواز کناری در بغل دارم که بحر از شرطه بادش به صد آغوش میخندد
3 ببین از جبهه یاقوت و سیمای صدف روشن فزاید قیمت آن را کز لب خاموش میخندد
1 یار با ما سر وفا دارد نگهش رنگ آشنا دارد
2 هر چه بینم ز دوست خالی نیست چقدرها زمین صفا دارد
3 بخت اگر یار من شود بینم چشم او رو به سوی ما دارد
1 عیشم از دولت بیدار اثرها دارد شبم از گردش پیمانه سحرها دارد
2 همچو گوهر نظر از پاکی دل یافته ایم اشک ما در جگر سنگ اثرها دارد
1 در صف زنده دلان عزت دیگر دارد هر که چون شیشه دعای قدح از بر دارد
2 دید تا چشم تو دانست که روزش سیه است چشم عاشق خبر از گردش اختر دارد
1 بر قصد طره سنبل چو زلفش تاب بر دارد درآید آفتاب از پا چو سر از خواب بر دارد
2 به سیل گریه دادم در سر کویش دل خود را مگر غافل خیال گل کند از آب بردارد