1 کجا از تنگدستی خاطر اندوهگین دارم که همچون شعله صد گنج شرر در آستین دارم
2 بود آیینه آتش نما خاکستر عاشق چو اخگر نور پنهان روشن از لوح جبین دارم
3 تو پر درد آشنا من بیزبان فرصت تغافل کیش دل پر آرزویی چون نگاه واپسین دارم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گردون ز بسکه برد غمت در دیارها از روز من گرفت سبق روزگارها
2 عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت مشت غبار رهگذر انتظارها
1 پری رخی است عرق کرده عکس ماه در آب بساط آینه وا می کند نگاه در آب
2 فریب خورده دل گر به طرف جو گذرد حباب می شکند گوشه کلاه در آب
1 برده ای دل از میان آیینه را گفته ای راز نهان آیینه را
2 رازدار بیزبان محرم تر است کرده ای خوب امتحان آیینه را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به