ای آنکه دل ربوده ای از از اسیر شهرستانی غزل 324
1. ای آنکه دل ربوده ای از دلربای ما
تا حال ما نداند از او احتراز کن
...
1. ای آنکه دل ربوده ای از دلربای ما
تا حال ما نداند از او احتراز کن
...
1. از بسکه سوخت بی تو دل بیقرار من
آتش سلم خرید محبت ز خار من
...
1. ز دشمن میگریزم دوست میآید به جنگ من
نمیدانم چه در سر دارد این بخت دو رنگ من
...
1. خنده شیشه رساند زغم آواز به من
راز گوید ز جنون سلسله ساز به من
...
1. باده در میکده گشت آیینه
خم سکندر شد و خشت آیینه
...
1. نخورد به بزم مستان لب شیشه آب بی تو
به خزان تاک ماند قدح شراب بی تو
...
1. از گلشن زمانه چه گلدسته بستهای
رام که میشوی ز خیال که جستهای
...
1. سرو بر خویش ببالد که تو رعنا شده ای
گل بنازد که تو گلزار تماشا شده ای
...
1. دلت خندانتر از گل چشم گریانم چه میپرسی
گرفتارم چه میگویی پریشانم چه میپرسی
...
1. نازکی سیر بناگوشی کسی
تازگی سیر برو دوش کسی
...
1. ساقی سحر است شبچراغی
تعمیر خرابه دماغی
...
1. در سر هر مویم از جوش خیالت غلغلی
هر نفس در سینه تنگم به یادت بلبلی
...