1 مهر کوته نظران خصمی دیرین دارد صافی باطنشان آینه کین دارد
2 شرم بسیار و سبکروحی سرشار خوش است ستم است آنکه نه شوخ است و نه تمکین دارد
3 دوستان گاه ز هم از نگهی می رنجند مهر چون گشت کهن خاصیت کین دارد
1 نگاهش آشنا شد آشناتر دعای بی اثر حاجت رواتر
2 اثرها دیده ام از دوستداری دلش از بیوفایی بیوفاتر
1 اشکم به گلشن دل صد پاره می رود حسرت به باغبانی نظاره می رود
2 برق نگاه گرم تو آیینه را گداخت آتش به چشم روشنی خاره می رود
3 در گلشنی که دود بجوشد ز رنگ گل خون فسرده از رگ فواره می رود
1 نیست بیحاصل که خون از چشم تر افشانده ایم در زمین سینه تخم نیشتر افشانده ا یم
2 دشت و دریای توکل را نسیم موجه ایم از قناعت آستین بر خشک و تر افشانده ایم
1 عشق یک پرده از آن عاشق پر نور شود تا به چشم بد اگر کس نگرد کور شود
2 حلقه دام گرفتاری ما آزادی است سایه سرو مباد از سر ما دور شود
1 سرو از چمنت پای به زنجیر برآید آزادی ما تا چقدر دیر برآید
2 رنجش به گشایش مده آن دست و کمان را تیر تو چو مو از تن نخجیر برآید
3 جای اثر ساز وفا سینه خراشی است کز تار نفس ناله زنجیر برآید
1 کی چو بیدردان نوید وصلم از جا میبرد میشود خون گر دلم نام تمنا میبرد
2 عقل زاهد میکند گر ترک این سودای خام جنس بالا دستی از بازار مینا میبرد
3 عشق یوسف را چراغ بزم زندان میکند گر عنان طاقت از دست زلیخا میبرد
1 نوبهار آمد که رسوایی به زهد ما بخندد غنچه صد برگ عیش از سایه صهبا بخندد
2 بیدل ما در گلستان وفا کی میتواند شبنمی پنهان بگرید غنچهای رسوا بخندد
1 خاکسترم را دود دل ابر بهاری می کند در عالم یاد رخی آیینه تاری می کند
2 چشمی که طعن مستیم بر هوشیاری می زند پنهان چرا در خاطرم پیمانه کاری می کند
3 یاد فراغت می دهد خاکم به تاراج غبار آسودگی حشر مرا با بیقراری می کند
1 نیاز عشق پیش از آشتی رنجیدنی دارد دلی دارم که در هر دیدنی وادیدنی دارد
2 عجب گل چیدنی دارد بهار سینه صافیها بهار سینه صافیها عجب گل چیدنی دارد
3 زخاکم لاله می روید ز اشکم غنچه می خندد تماشاگاه وحدت خوشنما خندیدنی دارد