1 پرورده عشقم دل بی ریش ندارم شرمندگی از عشق ستم کیش ندارم
2 دارم غم رسوا دل شیدا سر سودا چیزی که ندارم خبر از خویش ندارم
1 باده چون زور آورد هشیار میسازد مرا خواب چون گردد گران بیدار میسازد مرا
2 صبح را گلگونه میبخشد کف خاکسترم سوختن رنگین تر از گلزار میسازد مرا
1 قبله عالم میخانه خم ابروها گردش نرگس مستانه رم آهوها
2 سیر گلشن کن اگر تشنه دیدار خودی آب از چشمه آیینه رود در جوها
1 چو شمع سوختگی تر کند دماغ مرا نگاه گرم دهد روشنی چراغ مرا
2 بهار تشنه خونم شود اگر داند که آب تیغ تو سرسبز کرده باغ مرا