به فکر از عقده از صائب تبریزی دیوان اشعار 623
1. به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
1. به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
1. راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون
گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
1. نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
1. ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
1. خوش است چاشنی سود در زیان دیدن
رخ بهار در آیینه خزان دیدن
1. ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو
خورشید خانه زاد شبستان موی تو
1. در مجلس شراب رخ شرمگین مجو
از جویبار شعله گل کاغذین مجو
1. می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه
نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه
1. چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب
که پیغام زبانی را کند مکتوب سربسته!
1. دستی که ریزشی نکند زیر خشت به
از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به
1. از عرق رخسار گلگون را گلستان کردهای
بازای سرچشمه خورشید، طوفان کردهای
1. پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی
می توانی رام لیلی را ز استغنا کنی