1 احوال دل خسته به اغیار مگویید حال سرشوریده به دستار مگویید
2 در خلوت دل رشته جان موی دماغ است اینجا سخن از سبحه و زنار مگویید
3 در سنگ پر و بال نهد حشر مکافات هرگز سخن سخت به دیوار مگویید
1 لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ بعد ازین در خواب بیند دیده روشن چراغ
2 از جبین صورت دیوار آتش می چکد در چنین بزمی چرا اندیشد از مردن چراغ؟
3 خضر دلسوزی نمی بینم درین صحرا، مگر گرم رفتاری فروزد پیش پای من چراغ
1 دستی که ریزشی نکند زیر خشت به از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به
2 هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است گیسوی ماتمی ز خط سرنوشت به
1 دستی که ریزشی نکند زیر خشت به از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به
2 هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است گیسوی ماتمی ز خط سرنوشت به
1 باز رنگت شکسته است امروز تا کجا رنگ عشق ریخته ای
1 زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
2 کسی تا چند ریزد خار در چشم تماشایی؟ خدا فرصت دهد، خواهیم نخل باغبان بستن
3 ز پرکاری نظر می پوشد از عشاق سودایی دکان داری است در جوش خریداران دکان بستن
4 غنیمت می شمارم صحبت گل، نیستم بلبل که عمرم بگذرد ایام گل در آشیان بستن
1 خوش است چاشنی سود در زیان دیدن رخ بهار در آیینه خزان دیدن
2 چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت شکسته رنگی گل را نمی توان دیدن
3 رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو
4 چشم حیا مدار ز خوبان، که آینه است امروز دیده ای که نرفته است آب ازو
1 تا صدق طلب خضر من آبله پا بود هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود
2 از کشمکش عشق رسیدیم به دولت این اره به فرق سر ما بال هما بود
3 سر داد به صحرا دل دیوانه ما را آن گنج که در گوشه ویرانه ما بود
1 ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
2 به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی
1 در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد
2 شد آتش گل اخگر خاکستر بلبل روزی که گل روی تو پیدا ز چمن شد
3 اخگر نتواند ز گریبان بدر انداخت دستی که گرفتار سر زلف سخن شد