درگذشت از خاکساری از صائب تبریزی دیوان اشعار 611
1. درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من
شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من
...
1. درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من
شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من
...
1. از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من
کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من
...
1. خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من
داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
...
1. نیست غیری در حریم دیده نمناک من
نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من
...
1. منقلب گشته است از دور فلک احوال من
ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من
...
1. خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون
تا ز رویش آن خط عاشق نگاه آمد برون
...
1. زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟
پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
...
1. ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن
ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن
...
1. کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟
به پای خفته کی قطع منازل می توان کردن؟
...
1. به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن
که بی شرمی است گل در پیش چشم باغبان چیدن
...
1. بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن
ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
...
1. نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
...