1 از عرق رخسار گلگون را گلستان کردهای بازای سرچشمه خورشید، طوفان کردهای
2 گر چه شمشیر ترا سنگ فسان در کار نیست خواب سنگین را فسان تیغ مژگان کردهای
1 در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش خط غبار گردید دیوار گلستانش
2 کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری قالب چو کرد خالی شد بهله میانش
3 آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت بوی امیدواری می آید از دهانش
1 ای سنگدل عقیق تو بدنام می شود ورنه مرا چه از دو سه دشنام می شود؟
2 ایام برگریز پر و بال میرسد تا عندلیب ما به قفس رام می شود
3 در خانه ای که روی تو افزود از شراب تبخاله خوش نشین لب بام می شود
1 من که بودم رونق کوی خرابات، این زمان آفتاب شنبه و ابر شب آدینه ام
1 گر چه خاکیم پذیرای دل و جان شده ایم چون زمین آینه حسن بهاران شده ایم
2 در سر کوی خرابات سبکدستی نیست ورنه عمری است که از توبه پشیمان شده ایم
1 از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد بیمار ما ز رنج کشیدن طبیب شد
2 بی درد و داغ، فکر ترقی نمی کند دل شد یتیم تا سخن من غریب شد
3 بعد از هزار شب که شب وصل داد روی اوقات صرف پاس نگاه رقیب شد
1 شکار جذبه توفیق شد گریبانم دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟
2 به کوی دوست رسیدم ز راه ساده دلی ز جیب کعبه برآورد سر بیابانم
3 مرا به رد و قبول زمانه کاری نیست چو چشم آینه در خوب و زشت حیرانم
1 من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم خط جوهر ز پشت صفحه آیینه می خوانم
2 نمی سازد اجل از گفتگوی عشق خاموشم من آن طفلم که درس خویش در آدینه می خوانم
1 دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم تا دل نمی دهند مرا دل نمی دهم
2 این گردن ضعیف سزاوار تیغ نیست در قتل خویش زحمت قاتل نمی دهم
1 با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟
2 در کوی دوست نرخ دل از خاک کمترست در صحن کعبه قبله نما را چه اعتبار؟