شکار جذبه توفیق از صائب تبریزی دیوان اشعار 515
1. شکار جذبه توفیق شد گریبانم
دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟
...
1. شکار جذبه توفیق شد گریبانم
دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟
...
1. ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم
به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم
...
1. برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم
به عالمی که در او رنگ نیست چنگ زدیم
...
1. کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟
به راه دام تو در خاک چند دام کنیم؟
...
1. به هفت آب، دهن از شراب می شویم
دگر ز توبه به مشک و گلاب می شویم
...
1. فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام
ناخن دوانده در جگر سنگ تیشه ام
...
1. صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
در خون صد بهار روم تا خزان کنم
...
1. در کار عشق سعی چو فرهاد میکنم
مشق جنون به خامه فولاد میکنم
...
1. گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم
چون سیل بی حجاب به هر جا نمی روم
...
1. کو می که اختیار خرد را به او دهم؟
مستانه دست خویش به دست سبو دهم
...
1. دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم
تا دل نمی دهند مرا دل نمی دهم
...
1. حاشا که دل به ناز و نعیم جهان نهم
مرغی نیم که بیضه درین آشیان نهم
...