1 محبت چون کند زورآزمایی شکست آرد به قلب مومیایی
2 به رنگ و بو مناز ای گل که دارد خزان در آستین دست حنایی
1 خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون تا ز رویش آن خط عاشق نگاه آمد برون
2 در کنار رحمت دریای بی پایان فتاد چون حباب آن کس که از قید کلاه آمد برون
1 پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم چون صدف دامان تر در آب گوهر می کشم
2 مهر گل را بر گلاب انداختن کار من است ناز آن لبهای میگون را ز ساغر می کشم
1 چون حرف زند، غنچه ز گفتار بماند چون جلوه کند، سرو ز رفتار بماند
2 آن کبک خرامنده به رفتار چو آید سیماب بر آیینه ز رفتار بماند
1 آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار خوش وصالی قسمت بلبل شد از جوش بهار
2 از در گلشن به دشواری برون می آورد بس که دامان صبا پر گل شد از جوش بهار
3 سبزه پشت لبت چون ریشه در دلها دواند گوشه دستار پر سنبل شد از جوش بهار
1 نیست ناخن در کف و مشکلگشایی میکنم کار عالم را به این بیدست و پایی میکنم
2 نیست مانند سپند از سوختن فریاد من دور گردان را به آتش رهنمایی میکنم
1 گل بوی بی وفایی ارواح می دهد یادی ز کم بقایی ارواح می دهد
2 خندیدن و شکفتن یاران به روی هم یاد از بغل گشایی ارواح می دهد
1 مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز که شمع طور مرا با چراغ می جوید
2 مگر نهال تو در باغ سایه افکن شد؟ که سرو رخنه دیوار باغ می جوید
1 قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
2 صبا را منع می کردم ز گلزارت، چه دانستم که زیر دست صد گلچین برآید گلستان تو
1 از خط به مهربانی ما بدگمان مشو ما با لبت نمک به حرامی نخورده ایم