به تنهایی گل از صائب تبریزی دیوان اشعار 551
1. به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن
که بی شرمی است گل در پیش چشم باغبان چیدن
...
1. به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن
که بی شرمی است گل در پیش چشم باغبان چیدن
...
1. بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن
ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
...
1. نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
...
1. به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
...
1. راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون
گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
...
1. نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
...
1. ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
...
1. خوش است چاشنی سود در زیان دیدن
رخ بهار در آیینه خزان دیدن
...
1. ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو
خورشید خانه زاد شبستان موی تو
...
1. در مجلس شراب رخ شرمگین مجو
از جویبار شعله گل کاغذین مجو
...
1. می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه
نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه
...
1. چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب
که پیغام زبانی را کند مکتوب سربسته!
...