زهی نگاه تو با از صائب تبریزی دیوان اشعار 575
1. زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
...
1. زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
...
1. ز چهره تو چو خوشید نور می بارد
اگر تو در دل شبها ستاره بار شوی
...
1. غافل ز سیر عالم انوار مانده ای
در عقده بزرگی دستار مانده ای
...
1. در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای
فصل بهار لاله ستان را ندیده ای
...
1. آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای
آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
...
1. زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟
این خار خشک را به گلستان چه می بری
...
1. ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی
از خنده تو شور قیامت نمکچشی
...
1. صبر مرا حواله به سیماب می کنی
دلداری سفینه به گرداب می کنی
...
1. محبت چون کند زورآزمایی
شکست آرد به قلب مومیایی
...
1. مرا چون نیست طالع ز آشنایی
همان بهتر که سازم با جدایی
...
1. باز رنگت شکسته است امروز
تا کجا رنگ عشق ریخته ای
...
1. تا چو سرزلف صد شکست نیابی
دامن معشوق را به دست نیابی
...