گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد از صائب تبریزی غزل 3388
1. گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد
کله عیش، می از جوش حباب اندازد
1. گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد
کله عیش، می از جوش حباب اندازد
1. باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
1. بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد
گر بود خضر، دل خویش به چاه اندازد
1. اشک را دیده من گوهر غلطان سازد
آه را سینه من سنبل و ریحان سازد
1. زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد
خار را نخل برومند ثمر می سازد
1. صبر را زمزمه من سفری می سازد
کوه را ناله من کبک دری می سازد
1. سینه را تیره هوا و هوسی می سازد
وقت آیینه مکدر نفسی می سازد
1. چه میان است که دایم چو دل من لرزد
اینقدر مور مگر بر سر خرمن لرزد؟
1. پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد
برگ بر خویش در ایام خزان می لرزد
1. در حریمی که گل روی ایاغ افروزد
خار در دیده آن کس که چراغ افروزد
1. عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد
آرزو را به رگ و ریشه دلها سوزد
1. اشک گرمم جگر وادی محشر سوزد
داغ تبخال به کنج لب کوثر سوزد