زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد از صائب تبریزی غزل 3412
1. زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد
استخوان بندی اقبال هما می ریزد
1. زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد
استخوان بندی اقبال هما می ریزد
1. صبر هرچند به دل رنگ حضر میریزد
شوق از خانه برون رخت سفر میریزد
1. محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد
صورت خوب و بد آیینه ز هم نشناسد
1. چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟
بیخبر بر سر این تشنه مگر آب رسد
1. تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
1. کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟
جنبش قاف محال است به عنقا برسد
1. جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد
1. دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد
گو مکن سعی که هرگز به دویدن نرسد
1. چشم عاشق پی جانان به پریدن نرسد
دل صیاد به آهو به تپیدن نرسد
1. بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد
تا به آتش نرود کوزه به آبی نرسد
1. دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
تا بود پر ز شکر نی به نوایی نرسد
1. پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟
چون تو بر یک طرف افتی که طرف خواهد شد؟