آثار صائب تبریزی

صفحه 18 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 نیست در دوران من میخانه حاجت خلق را بس بود پیمانه من تا قیامت خلق را

2 کلک گوهربار من داد سخاوت می دهد باش گو در آستین دست سخاوت خلق را

3 می کند ایجاد، گفتار بلند اقبال من گر نباشد رحم و انصاف و مروت خلق را

4 گر حریف چرخ کم فرصت نگردم، می کنم مهربان از راه گفت و گو به فرصت خلق را

1 از بلندی مانع گردش شود افلاک را گر زمین بیرون دهد آسودگان خاک را

2 نیست از زخم زبان پروا دل بی باک را می کند آتش عبیر پیرهن خاشاک را

3 عشق فیض صبح بخشد سینه های چاک را چون صدف رزق از گهر باشد دهان پاک را

4 شمع هیهات است پای خویش را روشن کند هست لازم تیره بختی شعله ادراک را

1 من گرفتم ساختی پوشیده سال خویش را چون کنی پنهان ز چشم خلق حال خویش را؟

2 وارثان را کرد مستغنی ز احسان اجل هر که پیش از مرگ قسمت کرد مال خویش را

3 چون صدف، گوهر اگر ریزند در دامن مرا برنیارم ز آستین دست سؤال خویش را

4 در میان جمع تا چون شمع باشی سرفراز سبزدار از آب چشم خود نهال خویش را

1 کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را دیده ام در عین ناکامی جمال کام را

2 انتقام هرزه گویان را به خاموشی گذار تیغ می گوید جواب مرغ بی هنگام را

3 کام خود شیرین اگر خواهی، به کام خلق باش تلخ باشد کام دایم مردم ناکام را

4 نقش موم و شعله هرگز راست ننشیند به هم روی از فولاد باید سیلی ایام را

1 نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را شعله جواله سازد بی فلاخن سنگ را

2 سخت جانانند باغ دلگشای یکدگر می کند گلریز، روی سخت آهن سنگ را

3 نفس سرکش را دل روشن به اصلاح آورد نرم از آتش می شود رگ های گردن سنگ را

4 سهل باشد گر ز آتشدستی فرهاد من هر رگی گردد چو تار شمع، روشن سنگ را

1 بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا سرمه خاموشی از زاغ و زغن باشد مرا

2 از نوای خویش چون بلبل شود روشن دلم شعله آواز، شمع انجمن باشد مرا

3 نیست با آیینه روی حرف من چون طوطیان هر کجا باشم، سخن با خویشتن باشد مرا

4 صحبت من گرم با خونابه نوشان می شود چون سهیل این شوخ چشمی در یمن باشد مرا

1 مهر خاموشی که گیرد از دهان زخم ما؟ غیر پیکانش که می داند زبان زخم ما؟

2 دست و تیغی کو، که تا دامان دریای عدم نگسلد چون موج از هم کاروان زخم ما

3 ای که از لعل لبت شور قیامت گرده ای است رحمتی کن بر لب عاجز بیان زخم ما

4 خون به صد رنگینی اظهار شکایت می کند نیست در ظاهر زبان گر در دهان زخم ما

1 پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما سینه می دزدد نسیم از باغ شبنم سوز ما

2 در بیابانیم و از شوق طواف کعبه سوخت بال مرغان حرم را آه زمزم سوز ما

3 یک جهان بی درد را در حلقه ماتم کشد چون کند گیسو پریشان آه ماتم سوز ما

4 سوده الماس با آن جوهر ذاتی که هست تیغ نتواند شدن با زخم مرهم سوز ما

1 پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را

2 بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را

3 خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند عمر اگر باشد، دهان آب حیوان خورده را

4 نقد جان را چون شرر بر آتشین رویی فشان در گره تا کی توان چون غنچه بست این خرده را؟

1 چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را طره ات سنبل به دامان می کند آیینه را

2 از سر زانو اگر یک دم گذاری بر زمین دل تپیدن سنگباران می کند آیینه را

3 طوطی از شرم صفای روی او، از بال و پر در لباس زنگ پنهان می کند آیینه را

4 در دل و در دیده ما گر نگنجد دور نیست عرض حسنش تنگ میدان می کند آیینه را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی