آثار صائب تبریزی

صفحه 17 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 نیست تاب درد غربت جان افگار مرا با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا

2 دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا

3 دست می شوید ز کار گل به آب زندگی چون خضر هر کس کند تعمیر دیوار مرا

4 درد را بیچارگی بر من گوارا کرده بود شربت عیسی به جان آورد بیمار مرا

1 صبح از جان های روشن یاد می آید مرا شام از تاریکی تن یاد می آید مرا

2 از دم سرد خزان برگی که می افتد به خاک از جهان بی برگ رفتن یاد می آید مرا

3 می شوم چون شبنم گل آب از تردامنی چون ازان پاکیزه دامن یاد می آید مرا

4 ناله خیزد چون سپند از دانه ام بی اختیار چون ازان صحرا و خرمن یاد می آید مرا

1 نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا کز دل سخت است در زیر قبا جوشن مرا

2 هر چه را خورشید سوزد، برنیاید دود ازو نه ز بی دردی بود از آه لب بستن مرا

3 با دل روشن، ز نور عاریت مستغنیم گل فتد از مهر و مه در دیده روزن مرا

4 داشتم چندین گل بی خار چشم از سادگی زخم خاری هم نشد روزی ازین گلشن مرا

1 هر تنک ظرفی ننوشد خون گرم تاک را جامی از فولاد باید آب آتشناک را

2 عقده دل را به زور اشک نتوان باز کرد گریه نتواند گره از دل گشودن تاک را

3 عقل در اصلاح ما بیهوده می سازد دماغ چون جنون دوری از سر می رود افلاک را؟

4 صائب از فکر گلوسوز تو لذت می برد هر که می داند زبان شعله ادراک را

1 شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا خاک دامنگیر شد آخر غبار خط مرا

2 خط آزادی طمع زان خط مشکین داشتم ابجد مشق جنون شد نوبهار خط مرا

3 گوهر شهوار را گرد یتیمی کیمیاست نیست بر خاطر غبار از رهگذار خط مرا

4 آنچنان کز سرمه گیرد روشنایی دیده ها می شود آیینه روشن از غبار خط مرا

1 خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا خاکساری در حصار عافیت دارد مرا

2 تا چه بدمستی ز من سرزد که دور روزگار در کشاکش از خمار عافیت دارد مرا

3 آسمان گر از خزان درد پامالم کند به که سرسبز از بهار عافیت دارد مرا

4 تا سبو بر دوش دارم از خمار آسوده ام میکشی در زیر بار عافیت دارد مرا

1 با زمین گیری به منزل می رسانم خلق را در بیابان طلب سنگ نشانم خلق را

2 سینه بی کینه ای دارم که چون زنبور شهد می شود شیرین دهان از کسر شانم خلق را

3 می کنند از من تهی پهلو چو تیغ آبدار گر چه از طبع روان، آب روانم خلق را

4 این گرانجانان سزاوار سبکباری نیند ورنه از یک ناله از خود می رهانم خلق را

1 گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا

2 آرزویی هر زمان در دل بر آتش می نهم آتش بی دود، باشد عیب چون مجمر مرا

3 جوهر آیینه من چون زره زیر قباست در صفای سینه پوشیده است بس جوهر مرا

4 نعمتی چون سیر چشمی نیست بر خوان وجود بی نیاز از بحر دارد آب این گوهر مرا

1 نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را رنگ برگ خویش باشد میوه های خام را

2 با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ خاک نتوانست کردن سیر چشم دام را

3 هر که از روز سیاه نامداران غافل است می پذیرد چون عقیق از ساده لوحی نام را

4 خواهش بی جا مرا محروم کرد از فیض عشق برنمی دارد کریم از سایلان ابرام را

1 مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را

2 عالمی از راستگویی دشمن ما گشته اند ما چه می کردیم چون آیینه لوح پاک را

3 خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان همچو شبنم از هوا گیرند چشم پاک را

4 عقده های مشکل خود را اگر خرمن کنم تنگ گردد راه جولان گردش افلاک را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی