طی به ماهی سازد از کندی، از صائب تبریزی غزل 215
1. طی به ماهی سازد از کندی، ره یک روزه را
رشته بیرون آمده است از پای، ماه روزه را
1. طی به ماهی سازد از کندی، ره یک روزه را
رشته بیرون آمده است از پای، ماه روزه را
1. چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه را؟
حرف وصوت از دل برد کی خارخار بوسه را
1. نیست از داغ جنون پروا دل غم پیشه را
دیده شیرست کرم شبچراغ این بیشه را
1. هر که دید از باده لعلی به سامان شیشه را
می دهد ترجیح بر کان بدخشان شیشه را
1. دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را
می کند در هفته ای گل خنده یکساله را
1. سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را
دل چو نی سوراخ گردد دیده بان ناله را
1. نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را
سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را
1. می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را
شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را
1. سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را
شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را
1. از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟
سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟
1. کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را
سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را
1. بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را
شعله ور سازد خس و خاشاک، آتشخانه را