1 باعث آزار شد ترک دل آزاری مرا تخته مشق حوادث کرد همواری مرا
2 روز روشن می کند کار نمک در دیده ام شب ز شکر خواب باشد خط بیزاری مرا
3 گر به خونم هر سر خاری کمر بندد چو تیغ روی خندان می کند چون گل سپر داری مرا
4 نیستم مقبول تا مردود خاطرها شوم چون یتیمان نیست بیم از خط بیزاری مرا
1 در گذر ای آسمان از وادی آزار ما شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما
2 ناتوانانیم، اما کار چون بر سر فتد دود برمی آورد از مغز آتش خار ما
3 لشکر خواب گران را قطره آبی بس است برحذر باش از شبیخون دل بیدار ما
4 نیست از مردی، رساندن خانه ما را به آب عالمی آسوده اند از سایه دیوار ما
1 با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما همچو مرکز پای بر جاییم و سیاریم ما
2 سنگ راه هیچ کس از خاکساری نیستیم زیر پای رهنوردان راه همواریم ما
3 با هزاران چشم می جوییم عیب خویش را چون رسد نوبت به عیب خلق، ستاریم ما
4 خودفروشی پیشه ما نیست چون بی مایگان بی نیاز از ناز بی جای خریداریم ما
1 چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را لعل جان بخشت مسیحا می کند آیینه را
2 گر چه از آیینه گویا می شود هر طوطیی طوطی خط تو گویا می کند آیینه را
3 ساده لوح آن کس که بهر دیدن رخسار تو تخته مشقر تماشا می کند آیینه را
4 تا چه کیفیت دهد، کز آبداری لعل تو پر می لعلی چو مینا می کند آیینه را
1 در نظر واکردنی گردید طی پرواز ما چون شرر در نقطه انجام بود آغاز ما
2 آنچنان کز برگ گردد نکهت گل بیشتر می شود بی پرده تر از پرده پوشی راز ما
3 از نظر بستن ز دنیا شد دل ما کامیاب صید خود را بازیافت در پوشیده چشمی باز ما
4 گر چه شد دست فلک از گوشمال ما کبود می تراود نغمه خارج همان از ساز ما
1 دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را می کند در هفته ای گل خنده یکساله را
2 هست در سرگشتگی آرامش صاحبدلان نیست بی گردش وجودی شعله جواله را
3 عاشقان را قرب خوبان برنیارد از خمار قسمت از مه یک دهن خمیازه باشد هاله را
4 کاهلان را بیشتر باشد خطر از رهروان می زند از کاروان ها راهزن دنباله را
1 طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا ساخت وحشی از جهان آن نرگس جادو مرا
2 چون دهانش زود بی نام و نشان خواهم شدن گر چنین پیچد به هم فکر میان او مرا
3 از سیاهی تازه گردد داغ آب زندگی شد خمار چشم لیلی بیش از آهو مرا
4 نیست ممکن چون صدف لب پیش نیسان واکنم گر دهد گوهر به دامن جای آب رو مرا
1 از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما
2 هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما اوج دولت طاق نسیان است در ایام ما
3 قسمت ما زین شکارستان به جز افسوس نیست دانه اشک تلخ می گردد به چشم دام ما
4 مردمی گردیده است از چشم خوبان گوشه گیر چین ابرو مد انعام است در ایام ما
1 داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما جغد می گردد همایون در خراب آباد ما
2 جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران از تزلزل بیش محکم می شود بنیاد ما
3 چشم گیرا می کند نخجیر را بی دست و پا از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما
4 نیست چون مجمر دل گرمی بساط خاک را گرم دارد چون سپند این بزم را فریاد ما
1 قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما
2 پشت ما بر خاکساری، روی ما در بی کسی وای بر آن کس که افتاده است در دنبال ما
3 گردبادی را که می بینی درین دامان دشت روح مجنون است می آید به استقبال ما
4 ما ز خاطر آرزوی آب حیوان شسته ایم زنگ ظلمت نیست بر آیینه اقبال ما