تن به بیماری دهد چشمش پی از صائب تبریزی غزل 251
1. تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
لنگ سازد خویش را آهوی آهوگیر ما
1. تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
لنگ سازد خویش را آهوی آهوگیر ما
1. در نظر واکردنی گردید طی پرواز ما
چون شرر در نقطه انجام بود آغاز ما
1. پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما
سینه می دزدد نسیم از باغ شبنم سوز ما
1. گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما
جوید از بهر رهایی روزنی محبوس ما
1. تا خرام قامت او برد از سر هوش ما
پشت بر دیوار چون محراب ماند آغوش ما
1. شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما
چون صدف گشت از دهان پاک، گوهر رزق ما
1. آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما
1. قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما
قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما
1. از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما
1. مهر خاموشی که گیرد از دهان زخم ما؟
غیر پیکانش که می داند زبان زخم ما؟
1. چون حباب از یکدلان باده نابیم ما
از هواداران پا بر جای این آبیم ما
1. با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما
نور شمع از جبهه پروانه می یابیم ما