نعل در آتش نهد دیوانه من از صائب تبریزی غزل 108
1. نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را
شعله جواله سازد بی فلاخن سنگ را
1. نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را
شعله جواله سازد بی فلاخن سنگ را
1. جذبه مجنون سبک سازد ز تمکین سنگ را
در کف طفلان دهد پرواز شاهین سنگ را
1. بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟
شهپر سیمرغ می گردد مگس ران زال را
1. دامن دریای خونخوارست بالین سیل را
در کنار بحر باشد خواب سنگین سیل را
1. گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را
نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را
1. نیست از روی زمین سیری دل خود کام را
حرص می گردد زیاد از خاک، چشم دام را
1. نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را
رنگ برگ خویش باشد میوه های خام را
1. کرده ام بر خود گوارا تلخی دشنام را
دیده ام در عین ناکامی جمال کام را
1. نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را
آتش نمرود گلزارست ابراهیم را
1. نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
بستر از گرد یتیمی بود در دریا مرا
1. غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا
ناله نی شد دلیل عالم بالا مرا
1. از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
پیرهن از پرده چشم است یعقوب مرا