1 به میدان و دیوان بداندیش را زتیغ و قلم کرده ای کارزار
2 ز بیم قلم کردن تیغ توست که لرزان بود نیزه در کارزار
1 تامل کن از رفتن رفتگان که بودند چون تو به نفس و نفس
2 منه دل به ماندن براین ماندگان کزین ماندگان ماندنی نیست کس
1 ایا به محمدت و بر و مکرمت معروف خط علوم و ادب را شمایل تو حروف
2 رشید ملک، ادیب عمید، زین الدین چو دین به هر صفتی کز ثنا رود موصوف
3 محل کلک تو را رتبت زمین و زمان بنان و نطق تو را قوت رماح و سیوف
4 بدین محل که تویی کم ز رتبت تو بود اگر دوات تو را زلف حور باشد صوف
1 چون نیابد مهتر از کهتر عطا پس میان کهتر و مهتر چه فرق
2 شرط مهتر چیست بر و فضل و بذل شرط باران چیست ابر و رعد و برق
1 زحد گذشت و به غایت رسید و بی مر شد جفای اختر و قصد سپهر و جور فلک
2 جفا و جور جهان را یکی است میر و ملک بلا و قصد فلک را یکی است دیو و ملک
3 زمانه از همگان بر من است مستولی که نزد او همه حق من است مستهلک
4 فغان از او که به صد سال گفت نتوانم به صد هزار زبان از جفای او صد یک
1 بسی به بود مردن از زیستن کرا زندگانی نباشد به برگ
2 زبس رنج و آفت که در زندگی است حسد می برم مردگان را به مرگ
1 گرم حاجت آمد به تعریف تو تو را هست فخر و مرا نیست ننگ
2 نبینی که مر زر پاکیزه را همی حاجت آید به تعریف سنگ
3 نبینی که مر زر پاکیزه را همی حاجت آید به تعریف سنگ
1 زنفس او به لطافت همی رسند نفوس ز عقل او متحیر همی شوند عقول
2 به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
3 مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور صلاح دولت و دین بر اشارتش موکول
4 زهی مناقب اسلاف تو کمال خطب زهی محاسن اوصاف تو جمال فصول
1 زاهل جود و سخاوت زمانه خای ماند چه جرم مفلسی خویش بر زمانه نهم
2 زمانه ای که خود از مفلسی همی نرهد دراین زمانه من از مفلسی چگونه رهم
1 چو شمشیرم اندر نیام هنر به قیمت بلند و به گوهر تمام
2 سزد گر نظیرم نیابد فلک نگنجد دو شمشیر در یک نیام