1 بزرگ آل پیمبر بزرگ حادثه ای که چون تویی بود اندر کف زمانه زبون
2 مقر عز تو ترمذ، ز درد رفتن تو همی بگرید و آنک سرشک او جیحون
3 اگر دو دیده من در غمت نه خون گرید حرام باد مرا نان و نعمت تو چون خون
1 خواجه را با همه زفتی هوس مدح خود است بر لب خوک چه جای هوس بوسه بود
2 این حماقت چه عجب باشد از آن ریش بزرگ هر که را ریش بزرگ است خرد کوسه بود
1 آرزومندی من خدمت و دیدار تو را چون جفای فلک و محنت من بسیار است
2 تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
3 دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است عیشم از دوری تو تلخ چو زهرمار است
4 بدل خواب و خرد در دل و در دیده من شب و روز از غم دیدار تو خون و خار است
1 با هر آن دوست که گویم غم خویش غم او از غم من بیشتر است
2 آن کز او مرهم دل می طلبم دل او از دل من ریش تر است
1 کردگارا کیسه ای دارم زسیم و زر تهی هر سبکساری مرا بر دل بدین دارد گران
2 دیگران را کیسه ها دادی گران ازسیم و زر دیگران را همچو من کن یا مرا چون دیگران
1 ای زاقران چنانکه از قرآن قل هو الله و آیت الکرسی
2 من زاقبال تو همی پرسم تو ز ادبار من نمی پرسی
1 جوانی برون رفت و پیری درآمد روا دارم ار با من آرام گیرد
2 بترسیدمی گر بمردی جوانی کنون می بترسم که پیری بمیرد
1 شوم به بدرقه لا اله الا الله ز راه آخرت از خوف خاتمت ایمن
2 بسند عفو گناه مرا به نزد خدای رسول و دوستی اهل بیت او ضامن
1 بنده در مستی اگر گفت فضول جرم او را به تفضل بگذار
2 آنکه را نیست به هشیاری عقل زو به مستی طمع عقل مدار
1 سه چیز است آنکه نزدیک خردمند شود زان هرسه حاصل انس ایشان
2 یکی باده است و دیگر دفتر علم سه دیگر صحبت یاران و خویشان