1 اگر مروت و جود است در جهان موجود چرا ز هر دو به حاصل نمی شود مقصود
2 گمان برم که دراین روزگار تیره چو شب بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
3 ز سیر هفت ستاره دراین دوازده برج به ده دوازده سال اندراین دیار و حدود
4 هزار شخص کریم از وجود شد به عدم که یک کریم نمی آید از عدم به جود
1 قرب یک ماه شد که در شب روز چشم من ماه و آفتاب ندید
2 اندر آن خانه ام که در همه عمر هیچ جغدی چنان خراب ندید
3 ز آتش دل کباب شد جگرم ز آتش دل کسی کباب ندید
4 تا در این خانه ام ز بیداری دیده من خیال خواب ندید
1 رسید نوبت پیری و رفت برنایی دل از نشاط و طرب نا امید باید کرد
2 سرم سپید شد و نامه از گنه سیه است به آب توبه سیه را سپید باید کرد
1 عالم که خوردنش همه غم باشد از جهان بهتر ز جاهلی که نعیم جهان خورد
2 گرچه غذای جغد شود سینه تذرو به زو همای اگرچه که او استخوان خورد
1 فر جوانیم به هزیمت نهاد روی تا روز پیری آمد و بر من سپه کشید
2 پیری که سوی توبه و طاعت کشد مرا به زان جوانی ای که مرا در گنه کشید
1 چون همه روی زمانه سوی جفا بود محتشمان عادت زمانه گرفتند
2 گر خرد از کارها میانه گزیند چون ز همه فضلها کرانه گرفتند
1 جوانی برون رفت و پیری درآمد روا دارم ار با من آرام گیرد
2 بترسیدمی گر بمردی جوانی کنون می بترسم که پیری بمیرد
1 از اهل این زمانه پریشان شده ست طبع نظم نکو به طبع پریشان نمی رسد
2 سیمرغ گشته اند کریمان مگر که نیز چشم طمع به طلعت ایشان نمی رسد
1 دوستانی که مر مرا بودند همه در زیر خاک، خاک شدند
2 دست من بی عطا از آن مانده ست که همه معطیان هلاک شدند
1 خواجه را با همه زفتی هوس مدح خود است بر لب خوک چه جای هوس بوسه بود
2 این حماقت چه عجب باشد از آن ریش بزرگ هر که را ریش بزرگ است خرد کوسه بود