قدر مردم سفر پدید کند از ادیب صابر مقطع 25
1. قدر مردم سفر پدید کند
خانه خویش مرد را بند است
...
1. قدر مردم سفر پدید کند
خانه خویش مرد را بند است
...
1. هیچ نعمت چو زندگانی نیست
به خوشی نزد هر که جا نور است
...
1. حرمت تو حسبی و نسبی است
حرمت نعمتی و مالی نیست
...
1. تو را که فضل و هنر هست و بخت و دولت نیست
درست شد که گنه مر زمانه نه تو راست
...
1. خبرت خفته می دهد دربان
گر نخفتی خلاف گفتن چیست
...
1. یارب درخت عمر مرا بار و برگ ده
گرچه درخت عمر مرا بار و برگ نیست
...
1. با هر آن دوست که گویم غم خویش
غم او از غم من بیشتر است
...
1. اگر چه هست جان اندر تن ما
نمی دانند دانایان که جان چیست
...
1. به وفات تو مال تو ببرند
وارثان تو از ذکور و اناث
...
1. به چرخ و کرخ رسیدم ز لفظ نامه تو
حروف و معنی او را چو درج دیدم و برج
...
1. ای خلافت را امام و ای امام را قوام
قصد تو قمع فساد و عزم تو عون صلاح
...
1. فرو بارید طوفان بر سر من
چو از پیری مرا مجروح شد روح
...