1 ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
2 از علو همت تو آسمان را غیرت است وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
3 گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را نیک نامی دینو رادی شرع و همت ملت است
4 خصلت و اندیشه پاک تو را خدمت کند هر که در آفاق نیک اندیش و نیکو خصلت است
1 رئیس و سید شرق و خراسان جمال تو سعادت را سعادت
2 چو خواهی کت سعادت بیش گردد همی کن مر سعادت را اعادت
3 همه شغل تو در علم است و در عدل دو بینم یا اضافت یا افادت
4 زبان تو نعم گویی است کز جود نگویی لا به جز لای شهادت
1 آرزومندی من خدمت و دیدار تو را چون جفای فلک و محنت من بسیار است
2 تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
3 دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است عیشم از دوری تو تلخ چو زهرمار است
4 بدل خواب و خرد در دل و در دیده من شب و روز از غم دیدار تو خون و خار است
1 ای خسرو ملوک و جهان دار چیره دست سلطان شرق و غرب و خداوند هر که هست
2 با دولت جوان تو دهر خرف جوان با همت بلند تو چرخ بلند پست
3 نه دیده ملوک چو تو شهریار دید نه بر سریر ملک چو تو پادشا نشست
4 تیغ تو مملکت ز کف هر ملک ستد گرز تو تاج در سر هر پادشا شکست
1 ای شرف دین حق و نصرت اسلام تحفه امت تویی ز صدر نبوت
2 عالمیان را سلاله ای ز پیمبر آدمیان را خلاصه ای ز مروت
3 حاکم عدلی که در میان خلایق حکم مروت کنی به شرع فتوت
4 تنگ نهادست طول و عرض جهان را جاه عریضت ز روی عرض ابوت
1 ساقیا در جام من ریز آب رز زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
2 در جهان چون آب رز معلوم نیست آتشی کز زلف ساقی دود است
1 ز روزگار مرا خار هست و خرما نیست مثل خطاست که گویند خار با خرماست
2 ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید نصیب او همه زر و نصیب من گرماست
1 غم امروز جان من فرسود غم فردا تن مرا بگداخت
2 کار امروز من چو ساخته نیست کار فردا چگونه خواهم ساخت
1 پیش پیری دلم حکایت کرد کز جوانی مرا چه بود بگفت
2 چون مرا در ره گناه کشید نامه من سیاه کرد و برفت
1 حکیم ماست به حکمت ز جمله حکما محدثی که حدیثش برابر حدث است
2 چنو خری چه کند در میان اهل خرد اگر نه کار جهان هزل و ضحکه و عبث است