1 ای اختیار دین و سخا اختیار تو تو افتخار خلق و به خود افتخار تو
2 حاصل شود مراد دو عالم به یک نظر آن را که دید طلعت تو روز بار تو
3 ایزد گواست بر من و بر اعتقاد من کز اعتقاد پاک منم دوستدار تو
4 پیوسته مدح گویم و دایم ثنا کنم بر دست مال بخش و دل بردبار تو
1 تامل کن از رفتن رفتگان که بودند چون تو به نفس و نفس
2 منه دل به ماندن براین ماندگان کزین ماندگان ماندنی نیست کس
1 ای بسا کس که دینش ویران است ور چه کرده است خانه آبادان
2 شادمانم از آنکه هست مرا دین آباد و خانه ویران
1 ز دشمنان کهن دوستان نوسازی به دست دیو بود عقل را گرو کردن
2 ز مرده زنده شدن ممکن است و ممکن نیست ز دشمنان کهن دوستان نو کردن
1 مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
2 خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا در کار این سپید کند آن سیاه را
1 حق ببین و بگو به چشم و زبان تا به صحرای دین رسی ز نهفت
2 کور نادان که حق نخواهد دید گنگ نادان که حق نیارد گفت
1 ساقیا در جام من ریز آب رز زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
2 در جهان چون آب رز معلوم نیست آتشی کز زلف ساقی دود است
1 هیچ نعمت چو زندگانی نیست به خوشی نزد هر که جا نور است
2 منم آن کسی که زندگانی من بی تو از روز مرگ تلخ تر است
1 نیست با بار و برگ شاخ بقا شاخ را بار و برگ بایستی
2 تا برستی ز مرگ عمر عزیز مرگ را نیز مرگ بایستی
1 ای سعد کرده فال مرا نامه هایی تو اسمای روزگار و من بنده سعد تو
2 بر نامه تو عاشق زارم بدانکه هست لفظش چو بوسه تو و خطش چو جعد تو