1 با هر آن دوست که گویم غم خویش غم او از غم من بیشتر است
2 آن کز او مرهم دل می طلبم دل او از دل من ریش تر است
1 اگر چه هست جان اندر تن ما نمی دانند دانایان که جان چیست
2 چو کس بر آسمان از ما نبوده ست چه داند کز بر هفت آسمان چیست
1 به وفات تو مال تو ببرند وارثان تو از ذکور و اناث
2 تو به منت بده که بی منت برد خواهند وارثان میراث
1 به چرخ و کرخ رسیدم ز لفظ نامه تو حروف و معنی او را چو درج دیدم و برج
2 ز درج او به تعجب نظر همی کردم گهی ز چرخ به کرخ و گهی ز برج به درج
1 ای خلافت را امام و ای امام را قوام قصد تو قمع فساد و عزم تو عون صلاح
2 سید شرقی و مجد دین و اهل شرق و غرب از کف و کلک تو در راحت چو روح تو ز راح
3 هم فلاح و هم صلاح از خدمتت زاید که تو بی فراغان را فراغی بی فلاحان را فلاح
4 خیزد از دست و دل و طبع تو بذل و فضل و علم همچو مشک از ترک و عود از هند و کافور از رماح
1 فرو بارید طوفان بر سر من چو از پیری مرا مجروح شد روح
2 بماندم از قدم تا فرق در غرق کزین طوفان نه کشتی ماند نه نوح
1 هر زمان این زمانه توسن عیش بر من به ناخوشی دارد
2 فلک بر کشیده هر نفسی مر مرا در کشاکشی دارد
3 آن سواری که زیر زین هر شب شبه گون اسب ابرشی دارد
4 آن سواری که زیر زین هر شب شبه گون اسب ابرشی دارد
1 تکیه بر اعتقاد باید کرد بر خدا اعتقاد باید کرد
2 گرچه ایزد دهد هدایت دین بنده را اجتهاد باید کرد
3 این جهان را مرید بسیاراست آن جهان را مراد باید کرد
4 راه، راه صلاح باید رفت کار، کار معاد باید کرد
1 فضلی که بر او زکات باشد فضل شرف القضات باشد
2 هر فضل به فضل او نماند هر آب نه با حیات باشد
3 هر روز نه روز عید باشد هر شب نه شب برات باشد
4 کلکش همه بر خرد خرامد باران ز پی نبات باشد
1 ای دریغا که عهد برنایی عهد بشکست و جاودانه نماند
2 از زمانه غرض جوانی بود لیکن از گردش زمانه نماند
3 آب معشوق را زمانه بریخت کاتش عشق را زبانه نماند
4 زان همه عیش ها که ما کردیم بهره ما به جز فسانه نماند