1 مردم جاهل محل علم نداند مردم بی اصل نام نیک نجوید
2 هر که دلش نیک نیست جز به ضرورت هیچ کسی را زبانش شکر نگوید
1 آنها که بپرسند و ببخشند مرا چیز از من به زبان و قلم و شعر بترسند
2 پس چونکه بترسند زشعر و قلم من آنها که مرا چیز نبخشند و نپرسند
1 ندارم امید بهی زین زمانه که عمرم همه در امید بهی شد
2 جهان از لئیمان تهی به ولیکن به ناکام ما از کریمان تهی شد
1 نه طالعی که امانم دهد ز خشم خدا نه نعمتی که بدو خلق را کنم خشنود
2 شده ست معصیت و مفلسی بضاعت من بدین بضاعت ناقص چه سود خواهد بود
1 تا مال نبخشی ز هنر بهره نیابی چون نم نبود سبزه به جز خشک نگردد
2 این خرده نگه دار که تا آهوی تبت سنبل نچرد خونش همی مشک نگردد
1 خوار شود تن به مرگ اگر چه عزیز است عز تن مرده عزیز بمیرد
2 خوار و عزیز از زمانه زنده نماند وآنکه زما زنده ماند نیز بمیرد
1 اگر به زمیری است پیری، نخواهم که هرگز بت من مرا میر خواند
2 دلم تازه گشتی چو خواندی جوانم کنون چون شود چون مرا پیر خواند
1 بنده در مستی اگر گفت فضول جرم او را به تفضل بگذار
2 آنکه را نیست به هشیاری عقل زو به مستی طمع عقل مدار
1 ای وزیر شاه عالم، ای نصیر دین حق عقل را کلکت نصیر و علم را رایت وزیر
2 در مثال امر جزمت نصرت اسلام و شرع در صریر سیر کلکت حرمت تاج و سریر
3 گر بدیدی حل و عقد و قبض و بسط تو رسول جز به نام تو نکردی خطبه روز غدیر
4 چون ثنا خوانم مرا نام تو آید در زبان چون دعا گویم مرا ذکر تو روید در ضمیر
1 ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست درست گرددت این گر بپرسی از بیمار
2 به کارت اندر اگر نادرستیی بینی چو تن درست بود هیچ دل شکسته مدار