1 به روز از بیم دشمن شاد گشتن غم دل پیش کس گفتن نیارم
2 ز بیم خواب بد دیدن به شب ها اگر خوابم بود خفتن نیارم
1 خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم
2 چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود بیار باده که من خود حریف خویش بسم
1 قوتم با نام برنایی برفت بار ضعف از وام پیری می کشم
2 نیستم یک لحظه بی رنج خمار تا شراب از جام پیری می کشم
1 بودم از روز جوانی هر نفس در لذتی زان چنین در حسرت روز جوانی مانده ام
2 لذتی از زندگانی نیست در پیری مرا زانکه در بیم زوال زندگانی مانده ام
1 گر کف پای تو را ز عشق ببوسم تا نکند بسدین لب تو فسوسم
2 روزی صد ره دو زلف غالیه بارت پای تو بوسند، من کیم که نبوسم
1 گر خدمتی نویسم و ننویسم ور مدحتی فرستم و نفرستم
2 بعد از خدای هر که بود جز تو نزدیک من بت است که بپرستم
1 تا نمودی عارض چون لاله ام همچو بلبل با خروش و ناله ام
2 لیکن اندر گفتن اسرار خویش خامشم گویی زبان لاله ام
1 از بلخ تا به ترمذ اسبیم وعده کردی چون بی خبر درآیم دانی چه گفته باشم
2 در هر دو گامی از ره چون خر به سر درآید با خر به سر درآیم دانی چه گفته باشم
1 بزرگ آل پیمبر بزرگ حادثه ای که چون تویی بود اندر کف زمانه زبون
2 مقر عز تو ترمذ، ز درد رفتن تو همی بگرید و آنک سرشک او جیحون
3 اگر دو دیده من در غمت نه خون گرید حرام باد مرا نان و نعمت تو چون خون
1 ای دو چشم اجل به تو نگران چند خندی زگریه دگران
2 لقب تو چه سود صدر اجل چون اجل هست سوی تو نگران
3 اجل از تو کران نخواهد کرد گر بگیری جهان کران به کران
4 چند نازی که معتبر شده ام بنخواهند مرد معتبران