1 اگر مروت و جود است در جهان موجود چرا ز هر دو به حاصل نمی شود مقصود
2 گمان برم که دراین روزگار تیره چو شب بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
3 ز سیر هفت ستاره دراین دوازده برج به ده دوازده سال اندراین دیار و حدود
4 هزار شخص کریم از وجود شد به عدم که یک کریم نمی آید از عدم به جود
1 دل من مهر آن گزید که او بسته دارد میان به کینه من
2 من زدشمن چگونه پرهیزم دشمن من میان سینه من
1 از بلخ تا به ترمذ اسبیم وعده کردی چون بی خبر درآیم دانی چه گفته باشم
2 در هر دو گامی از ره چون خر به سر درآید با خر به سر درآیم دانی چه گفته باشم
1 بیار ای ساقی خورشید چهره میی کو صفوت از خورشید دارد
2 چه خورشیدی کزو چون خورد مفلس تو گویی نعمت جمشید دارد
1 اگر پیری مرا در خانه بنشاند بسا رنجا کز آن آسودم اکنون
2 نبینم هر کرا طبعم نخواهد چو نیکو بنگری بر سودم اکنون
1 رئیس و سید شرق و خراسان جمال تو سعادت را سعادت
2 چو خواهی کت سعادت بیش گردد همی کن مر سعادت را اعادت
3 همه شغل تو در علم است و در عدل دو بینم یا اضافت یا افادت
4 زبان تو نعم گویی است کز جود نگویی لا به جز لای شهادت
1 هر زمان این زمانه توسن عیش بر من به ناخوشی دارد
2 فلک بر کشیده هر نفسی مر مرا در کشاکشی دارد
3 آن سواری که زیر زین هر شب شبه گون اسب ابرشی دارد
4 آن سواری که زیر زین هر شب شبه گون اسب ابرشی دارد
1 غم امروز جان من فرسود غم فردا تن مرا بگداخت
2 کار امروز من چو ساخته نیست کار فردا چگونه خواهم ساخت
1 گرم حاجت آمد به تعریف تو تو را هست فخر و مرا نیست ننگ
2 نبینی که مر زر پاکیزه را همی حاجت آید به تعریف سنگ
3 نبینی که مر زر پاکیزه را همی حاجت آید به تعریف سنگ
1 آدمی از برای لذت خویش زندگانی دراز می خواهد
2 لیکن آن کس که زندگانی داد داده خویش باز می خواهد