1 دل من مهر آن گزید که او بسته دارد میان به کینه من
2 من زدشمن چگونه پرهیزم دشمن من میان سینه من
1 ز دشمنان کهن دوستان نوسازی به دست دیو بود عقل را گرو کردن
2 ز مرده زنده شدن ممکن است و ممکن نیست ز دشمنان کهن دوستان نو کردن
1 اگر پیری مرا در خانه بنشاند بسا رنجا کز آن آسودم اکنون
2 نبینم هر کرا طبعم نخواهد چو نیکو بنگری بر سودم اکنون
1 شوم به بدرقه لا اله الا الله ز راه آخرت از خوف خاتمت ایمن
2 بسند عفو گناه مرا به نزد خدای رسول و دوستی اهل بیت او ضامن
1 در جهان تا کریم و مکرم بود از مدیحم تهی نبود دهان
2 دهن من تهی از آن مانده ست کز کریمان تهی شده ست جهان
1 سه چیز است آنکه نزدیک خردمند شود زان هرسه حاصل انس ایشان
2 یکی باده است و دیگر دفتر علم سه دیگر صحبت یاران و خویشان
1 کردگارا کیسه ای دارم زسیم و زر تهی هر سبکساری مرا بر دل بدین دارد گران
2 دیگران را کیسه ها دادی گران ازسیم و زر دیگران را همچو من کن یا مرا چون دیگران
1 ثقه الدین دراز بادت عمر کوتهی را به رنج من ره کن
2 عمر شکر ار دراز می خواهی به عطا عمر وعده کوته کن
1 ای دل مشو از حال که از حال نگردد در گردش احوال زمانه دل مردان
2 حالی که همی از فلک گردان زاید ساکن نبود بل چو فلک باشد گردان
1 ای بسا کس که دینش ویران است ور چه کرده است خانه آبادان
2 شادمانم از آنکه هست مرا دین آباد و خانه ویران