1 رهنما از پی که بایستی اگر این همرهان نبودندی
2 زیرکان راکه راست کردی کار اگر این ابلهان نبودندی
1 هیچ شرف چون شرف علم نیست بدرقه علم به از حلم نیست
2 گرچه بسی به بود از نیست هست نیست به آن کس که دراو علم نیست
1 دلم به وقت جوانی امیر ظالم بود به حق حق که اسیری ازآن امیری به
2 امیر ظالم را پادشاه عادل کرد جمال پیری و آخر جمال پیری به
1 فضلی که بر او زکات باشد فضل شرف القضات باشد
2 هر فضل به فضل او نماند هر آب نه با حیات باشد
3 هر روز نه روز عید باشد هر شب نه شب برات باشد
4 کلکش همه بر خرد خرامد باران ز پی نبات باشد
1 زحد گذشت و به غایت رسید و بی مر شد جفای اختر و قصد سپهر و جور فلک
2 جفا و جور جهان را یکی است میر و ملک بلا و قصد فلک را یکی است دیو و ملک
3 زمانه از همگان بر من است مستولی که نزد او همه حق من است مستهلک
4 فغان از او که به صد سال گفت نتوانم به صد هزار زبان از جفای او صد یک
1 همه ناخوانده روی نزد کسان کس نبیند چو تو در هیچ کسی
2 چو برانندت باز آیی زود چه کسی آدمیی یا مگسی
1 ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست درست گرددت این گر بپرسی از بیمار
2 به کارت اندر اگر نادرستیی بینی چو تن درست بود هیچ دل شکسته مدار
1 ای دو چشم اجل به تو نگران چند خندی زگریه دگران
2 لقب تو چه سود صدر اجل چون اجل هست سوی تو نگران
3 اجل از تو کران نخواهد کرد گر بگیری جهان کران به کران
4 چند نازی که معتبر شده ام بنخواهند مرد معتبران
1 چو شمشیرم اندر نیام هنر به قیمت بلند و به گوهر تمام
2 سزد گر نظیرم نیابد فلک نگنجد دو شمشیر در یک نیام
1 به مشغولی روزگار اندرون همی چشم دارم فراغ دلی
2 به شب نور خورشید جویم همی شنیدی چو من هیچ بی حاصلی