1 کرد چوره در سرطان آفتاب چشمهٔ خورشید فرو شد باب
2 ابر سرا پرده به بالا کشید سبزه صف خویش بصحرا کشید
3 آب فرو ریخت به کار زمین زد همه بنشست غبار زمین
4 سیل، عنان بس که به تندی گزاشت باد به زنجیر نگاهش نه داشت
1 پیل چو کوهی که بود بیسکون چارستون زیر که بی ستون
2 وان جل زر نیش به فرو شکوه سایه همی کرد به بالای کوه
3 سود بگردون سر شنگرف سای رنگ شفق زو شده شنگرف زای
4 پیچش خرطوم بسان کمند اژدری افتاده ز کوه بلند
1 گرمترین کارگزاران خوان مایده کردند ز مطبخ روان
2 خوانچهٔ آراسته بیش از هزار بر همه الوان نعم کرده بار
3 بانگ روا رو که ز اختر گذشت بلک زنه خوانچه صلا بر گذشت
4 گشت علم از خورش ارجمند خوانچه از آن ساخت سه پایه بلند
1 بیره تنبول که صد برگ بست چون گل صد برگ بیامد بدست
2 نادره برگی چو گل بوستان خوبترین نعمت هندوستان
3 تیز چو گوش فرس تیزخیز صورت و معنی به صفت هر دو تیز
4 تیزی ازو یافته گوش دگر داد بهر گوش ز تیزی خبر
1 شد زن مطرب به نوا پروری انجمنی پر ز مه و مشتری
2 غمزه زنانی همه مردم فریب سیب، زنخ، خال زنخ، تخم سیب
3 چاه زنخ روشن و صافی چو ماه روی نما گشته چو آبی به چاه
4 پرده برانداخته چون آفتاب کرده به یک غمزه جهانی خراب
1 گر چه پدر بر سر تختش کشید شست و فرود آمد و پیشش دوید
1 لشکر اسلام که آنجا رسید بود زمین تشنه که دریا رسید
2 بود به یک جای صف تیغ و تیر همچو نیستان به لب آبگیر
3 تیز تگ و گوش چو پیکان پدید بر سر یک تیر دو پیکان که دید
4 دائرهٔ خیمه به سبزی قطار ابر فرود آمده در مرغزار
1 جوهری شام به سودا گری کرده گهر پیش کش مشتری
2 چرخ یکی حلقهٔ انگشترین بر سر یک حلقه هزاران نگین
3 با همه چون سایه شده هم نشست یک تن و هر جا که بجوئیش هست
4 گرم شود بر همه بی هیچ کین پس ز حیا در رود اندر زمین
1 چون دل شب حاملهٔ مهر گشت بر شب حامل مه کامل گذشت
2 حامل یک ماهه نه بل یکشبه تاجوری زاد در آن کوکبه
1 مستی او مایهٔ هشیاریش خفته همه خلق ز بیداریش
2 کردی بزرگی به حق کهتران داد سبک جامه به قیمت گران
3 این همه بیداری ما خفتن ست کامدن ما ز پی رفتن ست
4 از پی نامی که مبادش امید، نامه سیه کردی و دیده سپید!