ای شهٔ مشرق شده چون از امیرخسرو دهلوی مثنوی 25
1. ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب
وز تو جهان در حد مغرب بتاب
...
1. ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب
وز تو جهان در حد مغرب بتاب
...
1. بادشه شرق، که آن مژده یافت
روش ، چو خورشید زمشرق، بتافت
...
1. شاه به رویش چو نظر کرد چست
دید دران آئینه خود را درست
...
1. روز چو آخر شد و گرما گذشت
چشمه خور خواست ز دریا گذشت
...
1. چون بسخن رفت بسی داوری
دور درامد به نصیحت گری
...
1. شب چو وداع مه و سیاه کرد
صبح دم از مهر قبا پاره کرد
...
1. کرد چو ره در سرطان آفتاب
چشمهٔ خورشید فرو شد باب
...
1. رخش طلب کرد شه کام گار
شد بگهٔ چاشت به دولت سوار
...
1. حضرت دهلی کنف دین و داد
جنت عدن ست که آباد باد
...
1. مسجد جامع که ز فیض اله
زمزمهٔ خطبهٔ او تا به ماه
...
1. شکل مناره چو ستونی ز سنگ
از پی سقف فلک شیشه رنگ
...