در کمر سنگ میان دو از امیرخسرو دهلوی مثنوی 36
1. در کمر سنگ میان دو کوه
آب گهر صفوة و دریا شکوه
...
1. در کمر سنگ میان دو کوه
آب گهر صفوة و دریا شکوه
...
1. مردم او جمله فرشته سرشت
خوش دل و خوش خوی چو اهل بهشت
...
1. خانه چو خورشید به جوزا گرفت
رفت در آن خانه درون جا گرفت
...
1. ساخته از حکمت کار آگهان
خانهٔ گردنده بگرد جهان
...
1. کرد چوره در سرطان آفتاب
چشمهٔ خورشید فرو شد باب
...
1. پیل چو کوهی که بود بیسکون
چارستون زیر که بی ستون
...
1. گرمترین کارگزاران خوان
مایده کردند ز مطبخ روان
...
1. بیره تنبول که صد برگ بست
چون گل صد برگ بیامد بدست
...
1. شد زن مطرب به نوا پروری
انجمنی پر ز مه و مشتری
...
1. گر چه پدر بر سر تختش کشید
شست و فرود آمد و پیشش دوید
...
1. لشکر اسلام که آنجا رسید
بود زمین تشنه که دریا رسید
...
1. جوهری شام به سودا گری
کرده گهر پیش کش مشتری
...