1 چرخ نداند در و دیوار کس تکیه به دیوار و درش کرده بس
2 مردم یک خانه و صد خرمی خانهٔ یک مردم و صد مردمی
3 چتر شه آنست که شد چرخ ماه چرخ مه این است که شد چتر شاه
4 ور قلم از سحر زبان بر کشم سحر زبان را به قلم در کشم
1 جانب سایه شده مردم روان سایه به دنباله مردم دوان
2 پرده نشین گشت فلک سوبسوی با همه زالی شد پوشیده روی
3 از سم اسپش که زمین کرد چاک خاک پر از مه شد و مه پر ز خاک
4 دیدن او را کله افگند ماه بلکه فتادش گرء، دیدن کلاه
1 آب در از تاج و قبا و کمر تا به کمر تا به گلو تا بسر
1 تیغ خوش و تیغ زبان ناخوش است تیغ چو آبست و زبان آتش است
1 خسرو من! بگذر از بن گفتگوی نیکی خویش و بد مردم مگوی
2 چشم تو از عیب تو دیدن تهی است از دگری پرس که عیب تو چیست
3 چشم بخود باز مکن چون خسان بین سوی خود لیک به چشم کسان
4 پیل طلب کرد، شه، پیل زور کاورد آن بی نمکان را به شور
1 باش به کامم که به کام توام زنده و نازنده به نام توام
2 حکمت و حکمش که ندارد زوال هم ز خلل خالی و هم از خیال
3 بر در تو آمدهام شرمسار از شر من در گذر و در گزار
4 اشتر پویندهٔ پولاد پای کوه نما از تن کوهان نمای
1 تا به سریر عرب آن جسم نشست رعب عرب بر همه عالم نشست
2 فتنهٔ چشم آمده زان سو مدام تیغ زبان خفته میان نیام
1 دیده که نادیدهٔ دیدار تست دیده و نادیده گرفتار تست
2 چون اثر شوق ز غایت گذشت کفهٔ دانش ز کفایت گذشت
1 پنج طرف چتر چو مهر سپهر شش جهت آراسته از پنج مهر
2 چار گهر کرد جهان را پدید در کرهٔ شش جهت اندر کشید
3 ساخته نه حجره به از هشت باغ هشت بهشت از نه او با فراغ
1 آهوی مشکین و سرش باد شاخ وز دم او مشک به صحرا فراخ
2 چشم چو بر گلشن بختش فتاد گشت پیاده چو گل از پشت باد
3 روی چو گل بود به پشت زمین گشت زمین پر سمن و یاسمین