شبی چون سینهٔ عشاق از امیرخسرو دهلوی مثنوی 83
1. شبی چون سینهٔ عشاق پر دود
ز تاریکی چو جانهای غم اندود
...
1. شبی چون سینهٔ عشاق پر دود
ز تاریکی چو جانهای غم اندود
...
1. چو خوش باشد که یابد تشنه دیر
به گرمای بیابان شربتی سیر
...
1. بسی دیدم درین گردنده دولاب
ندیدم هیچ دورش بر یکی آب
...
1. سر فرمان سپاس باد شاهی
که برتر نیست زو فرمانروائی
...
1. گرت در سینه چشمی هست روشن
به عبرت بین درین فیروزه گلشن
...
1. شراب عشق بازان آب تیغ است
بهر عاشق چنین آبی دریغ است
...
1. ایا چشم و چراغ دیدهٔ من
رخت بستان و باغ دیدهٔ من!
...
1. به حمد الله که از عون الهی
به پایان آمد این «منشور شاهی»
...
1. یکی را خانه بود آتش گرفته
دلش را شعلهٔ ناخوش گرفته
...
1. دگر گفت کامروز در هر دیار
غزل کوی گشته ست بیش از شمار
...
1. چو بنشست بر تخت قطب زمانه
که چون قطب بادش بقا جاودانه
...
1. کشور هند است بهشتی به زمین
حجتش اینک به رخ صفحه ببین
...