شه آن را دان که گفت از امیرخسرو دهلوی مثنوی 72
1. شه آن را دان که گفت از جان آزاد
به ترک بخل و خشم لهو و بیداد
...
1. شه آن را دان که گفت از جان آزاد
به ترک بخل و خشم لهو و بیداد
...
1. مبارک بامدادی کاختر روز
شد از نور مبارک گیتی افروز
...
1. خوشا هندوستان و رونق دین
شریعت را کمال عز و تمکین
...
1. کنون از فتح هندوستان دهم شرح
کنم دیباچهٔ گرشاسپ را طرح
...
1. همیشه دور چرخ لاجوردی
نداند پیشهای جز ره نوردی
...
1. چه خوش باشد در آغاز جوانی
دو بیدل را بهم سودای جانی
...
1. شبی داده جهان را زیور و روز
مهی چون آفتاب عالم افروز
...
1. صبا چون باغ را پیرایه نو کرد
دل بلبل به روی گل گرو کرد
...
1. چو اصحاب غرض گفتند هر چیز
فراوان بیخت با نو آن غرض نیز
...
1. زهی بستان آن شه را جمالی
که باشد چون خضر خانش نهالی
...
1. مبادا آسمان را خانه معمور
که یاران را ز یکدیگر کند دور
...