1 آب در از تاج و قبا و کمر تا به کمر تا به گلو تا بسر
1 تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت
2 هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود اندر شکن سلسله خم به خمش رفت
1 گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را
2 تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
1 ابر میبارد و من میشوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
2 ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا