- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت
2 هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود اندر شکن سلسله خم به خمش رفت
3 یوسف چو گذر کرد به بازار جمالش هر مایه که او داشت به هفده درمش رفت
4 یک روز به شادی وصالش نرسانید آن عمر گرانمایه که ما را به غمش رفت
5 آلوده نشد هیچ گهی دامن نازش زان خون عزیزان که به زیر قدمش رفت
6 بسیار سرافگنده به شمشیر سیاست ای دولت آن سر که به تیغ کرمش رفت
7 رفت از قلم حکم که در عشق رود جان القصه، همان رفت که اندر قلمش رفت
8 جان دید چو خونریزی سلطان خیالش بستد کفن و تیغ به زیر علمش رفت
9 بر یاد وی امشب شب خسرو به درازی کوتاه نشد، گر چه مهی بیش و کمش رفت