1 چون دل شب حاملهٔ مهر گشت بر شب حامل مه کامل گذشت
2 حامل یک ماهه نه بل یکشبه تاجوری زاد در آن کوکبه
1 پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را هر طرفی دلی فتد شانه کند چو موی را
2 دل که ز خلق می برد نیست برای مردمی طعمه فراخ می کند بهر سگان کوی را
1 ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت ملک همه چین و هند، ندهم به یکی مویت
2 وقتی به طفیل گوی بنواز سرم آخر تا چند به هر زخمی حسرت خورم از کویت
1 بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم را چشم زد خسان مکن عارض همچو سیم را
2 ما و نسیم صبحدم بوی تو و هلاک جان نیست امید زیستن سوخته جحیم را