1 چون دل شب حاملهٔ مهر گشت بر شب حامل مه کامل گذشت
2 حامل یک ماهه نه بل یکشبه تاجوری زاد در آن کوکبه
1 ای جهانی بنده چون من مر ترا نیست چون من بنده دیگر ترا
2 دل چو نطفه در رحم خون می خورد تا چرا زاد این چنین مادر ترا
1 بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
2 اینک رسید وقت که مردان آب کار گردان کنند هر طرفی کار آب را
1 افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
2 خورشید من از اوج جوانی چو برآمد بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت