دلم را کرد صد پاره از امیرخسرو دهلوی غزل 1644
1. دلم را کرد صد پاره به سینه خار خار تو
مرا این گل شکفت و بس همه عمر از بهار تو
...
1. دلم را کرد صد پاره به سینه خار خار تو
مرا این گل شکفت و بس همه عمر از بهار تو
...
1. دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو
بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو
...
1. مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و من با او
لبی و صد فسون در وی، خطی و صد فتن با او
...
1. دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن از هر دو
که گردد تافته خورشید و ماهت روشن از هر دو
...
1. بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زمان پهلو
از آهن بادیم یا سنگ، نه از استخوان پهلو
...
1. بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو
تا چند هنوز آخر دوری ز وصال تو
...
1. ای جان من آویزان از بند قبای تو
بیچاره دلم خون شد در عهد وفای تو
...
1. آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما، سلطان دل ما او
...
1. از دوری خود، جانا، حال دل من بشنو
اندوه فراق گل از مرغ چمن بشنو
...
1. ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو
وی ماه شب افروز، چه طرار کسی تو
...
1. خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر سو
هر کس به رهی و من تنها به دگر سو
...
1. ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو
سر سبزی خط سیهت سر به سر از مو
...