ای خط خوش از مشک تر انگیخته از امیرخسرو دهلوی غزل 108
1. ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را
بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را
...
1. ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را
بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را
...
1. باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقاب
گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب
...
1. روز عید است به من ده می نابی چو گلاب
که ازان جام شود تازه ام این جان خراب
...
1. زاد چون از صبح روشن آفتاب
ساقی خورشید رو در ده شراب
...
1. قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین لب
ماه سپهر کسوت، مهر هلال غبغب
...
1. می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آب
ما تشنه ایم تشنه خود را نمای آب
...
1. ای نازنین که ماه منی امشب
رحمی بکن چو شاه منی امشب
...
1. زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خوب
یکی سواد و دوم نقطه و سیم مکتوب
...
1. چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقاب
که تا نمود نمود آنچه، سینه گشت خراب
...
1. اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خوب
به غمزه دل بر باید ز سالک مجذوب
...
1. ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خواب
وی سراسر تاب من برده ز زلف نیم تاب
...
1. ماهرویا، به خون من مشتاب
کشتن عاشقان که دید صواب
...