202 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی

1 عشق از پی جان گرفت ما را خلقی به زبان گرفت ما را

2 خرسند به عافیت نبودیم اینک حق آن گرفت ما را

3 سرو قد او به ناز و فتنه هر لحظه روان گرفت ما را

4 ای دیده، چه ریزی از برون آب؟ کاین شعله به جان گرفت ما را

1 گر چه بر بود عقل و دین مرا بد مگویید نازنین مرا

2 گوشش از بار در گران گشته ست نشنود ناله حزین مرا

3 آخر، ای باغبان، یکی بنمای به من آن سرو راستین مرا

4 کرمی می کند رقیب خنک که بسوزد دل غمین مرا

1 سری دارم که سامان نیست او را به دل دردی که درمان نیست او را

2 به راه انتظارم هست چشمی که خوابی هم پریشان نیست او را

3 به عشق از گریه هم ماندم، چه گیرم؟ بر از کشتی که باران نیست او را

4 فرامش کرد عمرم روز را، زانک شبی دارم که پایان نیست او را

1 گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را آخر به پرسشی هم جاییست مردمی را

2 غمزه زنان چنین هم بی رحم وار مگذر دانی که هست آخر جانی هر آدمی را

3 آن دم که من به یادت میرم به گوشه غم روح اللهم نباید از بهر همدمی را

4 از جان خویشتن هم رازت نهفته دارم زیرا که می نشاید بیگانه محرمی را

1 گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما را سلام مردم چشمم که گوید آن کف پا را

2 تو می روی و ز هر سو کرشمه می چکد از تو که داد این روش و شکل سرو سبز قبا را

3 مراست یاد جمالت به دل چنانکه به دیده خیال خوان کریمان به روز فاقه گدا را

4 برون خرام دمی تا برآورند شهادت چو بنگرند خلایق کمال صنع خدا را

1 من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را تا نکنی ملامتی غمزه کینه توز را

2 دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد چند به ناکسان دهی سلسله رموز را

3 گویم وصل، گوییم رو که هنوز چند گه وای که چون برون برم از دلت این هنوز را

4 قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی سنگتراش کی خرد گوهر شب فروز را

1 من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شب‌ها کجا خسپد کسی کش می‌خلد در سینه عقرب‌ها

2 همه‌شب در تب غم می‌پزم با زلف او حالی چه سوداهاست این یارب که با خود می‌پزم شب‌ها

3 گهی غم می‌خورم گه خون و می‌سوزم به صد زاری چو پرهیزی ندارم، جان نخواهم برد از این تب‌ها

4 چه بودی گر در آن کافر، جوی بودی مسلمانی چنین کز یاربم می‌خیزد از هر خانه یارب‌ها

1 نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله را سوزم و بر نیاورم پیش وی آه و ناله را

2 تا چو سگان فغان کنند از رخش اهل نه فلک ساخت مه چهارده آن بت هجده ساله را

3 عقل نماند در سری، صبر نماند در دلی برگل و لاله کس چنین کژ ننهد کلاله را

4 سوخته رخت اگر سوی چمن گذر کند در دل خود گمان برد شعله گرم لاله را

1 یا رب، که داد آینه آن بت پرست را کو دید حسن خویش و زما برد دست را

2 خون می خورد، به سینه درون می رود،بلاست یارب، که راه می دهد آن ترک مست را

3 دیوانه بتان نکند رو به کعبه، زانک تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را

4 جانا، نرفتنی ست چو دلها ز زلف تو چندین گره چه می زنی آن زلف شست را

1 وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا وندران کوی نهانی نظری بود مرا

2 جان به جایست، ولی زنده نیم من، زیرا مایه عمر به جز جان دگری بود مرا

3 مست گشتم که شبش دیدم و در خواب هنوز به گه صبح ز مستی اثری بود مرا

4 همه کس را خور و خواب و من بیچاره خراب ای خوشا وقت که خوابی و خوری بود مرا

آثار امیرخسرو دهلوی

202 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی