مرا دلیست نه در خوردِ من، که بستاند؟ از عبدالرزاق اصفهانی غزل 108
1. مرا دلیست نه در خوردِ من، که بستاند؟
مرا ز دست دل خویشتن که بستاند
دست من تا چو دهانت باشد از عبدالرزاق اصفهانی غزل 109
1. دست من تا چو دهانت باشد
کی کمر گرد میانت باشد
امشب من و غمگسار تا روز از عبدالرزاق اصفهانی غزل 110
1. امشب من و غمگسار تا روز
دست من و زلف یار تا روز
ای ترک بیا و چنگ بنواز از عبدالرزاق اصفهانی غزل 111
1. ای ترک بیا و چنگ بنواز
آهنگ بگیر و برکش آواز
ایدوست خط مشگین بر روی آب منویس از عبدالرزاق اصفهانی غزل 112
1. ایدوست خط مشگین بر روی آب منویس
بر روی خط نوشتن نبود صواب منویس
وصل تو نمی یابم چندانکه همیجویم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 113
1. وصل تو نمی یابم چندانکه همیجویم
خود می نرسم در تو چندانکه همیپویم
در رخ یار خویشتن خندم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 114
1. در رخ یار خویشتن خندم
برگل و لاله و سمن خندم
گفتم از دست عشق جان بردم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 115
1. گفتم از دست عشق جان بردم
خود کنون پای در میان بردم
بامن ایدوست ستمگر چو جهانی چکنم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 116
1. بامن ایدوست ستمگر چو جهانی چکنم
هر چه خواهی ز جفا می بتوانی چکنم
این خبر داری که من آن نیستم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 117
1. این خبر داری که من آن نیستم
با تو بر آن شرط و پیمان نیستم
طره بخت را بشانه زنم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 118
1. طره بخت را بشانه زنم
گر دمی با تو دوستگانه زنم
آه این منم که بسته عشقی چنین شدم از عبدالرزاق اصفهانی غزل 119
1. آه این منم که بسته عشقی چنین شدم
دربند آن کمند پراز تاب و چین شدم