زهی از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی قصیده 58
1. زهی عالی بنای قصر معمور
که باد آفات دهر از ساحتت دور
...
1. زهی عالی بنای قصر معمور
که باد آفات دهر از ساحتت دور
...
1. زهی در یای گوهر بخشش موج انگیز پهناور
نه آنرا غایت و پایان نه انرا ساحل و معبر
...
1. سلام من که رساند بدان خجسته دیار
که هست مجمع احباب و محضر احرار
...
1. بزرگ منعم و مخدوم من جمال الدین
سپهر رفعت و کان سخا و کوه وقار
...
1. خلاصه همه عالم اجل شهاب الدین
که روشنند زرای تو ثابت وسیار
...
1. دعا و خدمت مخدوم خویش فخرالدین
همی رسانم اگر آمد او زدریا بار
...
1. اجل منتخب الدین اوحد الفقرا
کند قبول سلام و دعا برون زشمار
...
1. عفیف دین در ازه، دعا همیگویم
اگر چه ما را از وی گله است صد خروار
...
1. ضیاء دین را دعا همی گویم
همی کنم همه وقتی تنسم اخبار
...
1. حکیم یونان ان فلسفی نجیب الدین
که واقفست بتحقیق برهمه اسرا ر
...
1. زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش
دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار
...
1. چه گوئی چیست آن شکل مدور
که دارد خیمه با گردون برابر
...