15 اثر از قصاید در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

1 همه میامن این روزگار میمون باد همه سعدت این حضرت همایون باد

2 برآسمان معالی و اوج برج شرف قران مشتری و آفتاب میمون باد

3 نثار گردون بر فرق رفعتت نرسد نثار گردون هم درخور چنو دون باد

4 طواف چرخ بگرد سرای میمونت چو گرد خیمه لیلی طواف مجنون باد

1 رخ خوب تو ناموس قمر برد لب لعل تو بازار شکر برد

2 بنفشه گر چه بازاری همیداشت چو زلف دید سردر یکدیگربرد

3 گل سرخ از تو می بربست طرفی که رویت آب گل از یانظر برد

4 چو خورشبد از رخ تو نور برداشت قمر زو بردو پس گل از قمر برد

1 نگار من زبر من همی چنان بجهد که تیر وقت گشاد از برکمان بجهد

2 چنان بگریم در فرفتش که مردم چشم مثال قطره خونم زدیدگان بجهد

3 گمان برم که مگر بوی زلف جانانست سحر گهی که نسیمی زبوستان بجهد

4 بدین صفت که دل من بدست عشق در است عظیم کاری باشد اگر بجان بجهد

1 بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید

2 بختم بمژده گفت که هان زود قطعه برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید

3 چشمم بدست اشک برافشاند صد گهر درپای پیک چون بدلم این خبررسید

4 گفتی بگوش دل صفتی از بهشت رفت یاسوی جان خسته نسیم سحر رسید

1 زهی قدرت از عالم فکر برتر وجود تو بر فرق ایام افسر

2 جلال تو از فکرت عقل بیرون کمال تو از مدرج وهم بر تر

3 بانصاف تو زنده جان شریعت باقبال تو تازه دین پیمبر

4 زجاه تو یک پایه این سقف ازرق زحلم تو یک ذره این گوی اغبر

1 ایکه موج سینه تو غوطه دریا دهد پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد

2 گر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق بسکه تشویر عروس کلبه خضر ادهد

3 ورزمنشور بیانت نقطه خواند فلک بس که خط استوا قد را خم طغرادهد

4 خاطر آتش مثال تست و طبع آب وش کاب و آتش را همی تبلرزو استسقادهد

1 روی او تشویر ماه آسمانی می‌دهد قد او تعلیم سرو بوستانی می‌دهد

2 هندوی زلفش گر رقص ورد س طرفه نیست تا ز جام لعل آن لب دو ستکانی می‌دهد

3 آتش رویت چرا داری دریغ از آن کسی کو شرروار از غمت جان در جوانی می‌دهد

4 چشم بدسازت مرا در بی‌نوایی هر زمان گو شمالی آنچنان سوزان که دانی می‌دهد

1 هیچ رنگ عافیت در خیر عالم نماند هیچ بوی خوشدلی با گوهر آدم نماند

2 از براین خاک یکتن آسوده نیست زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند

3 جر نحو ست نیست قسم ما زدوران فلک کوکب سعد ایعجب گوئی در ین طارم نماند

4 دیو فتنه برجهان عافیت شد پادشا با سلیمان سلامت حشمت خاتم نماند

1 عشقت سوی هر که راه بر گیرد اول غم تو گواه برگیرد

2 گر عکس رخت برآسمان افتد مه وای فضیحتاه بر گیرد

3 بنمای خود آن چه زنخدان را تا یوسف راه چاه برگیرد

4 بگشای چو گل قبای زنگاری تا لاله ز سر کلاه بر گیرد

1 روی یارم ز آفتاب اکنون نکوتر می‌شود تا به گرد ماه از مشک چنبر می‌شود

2 مرکز شمشاد او از لعل و یاقوت آمدست پر او ز دیبای او از مشک و عنبر می‌شود

3 خانه دل از رخ خوبش شود روشن همی عالم جان از سر زلفش معطر می‌شود

4 سرو بین کز رشک قدش کشتیش بر خشک ماند گل نگر کز شرم رویش در عرق تر می‌شود

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی