1 سبحان اله درین جوانی و هوس روز و شبم اندیشه همین بودی بس
2 کاندر پیری ز من بباید کس را خود پیر شدم مرا ببایست از کس
1 بدان رسید که بر ما بزنده بودن ما خدای وار همی منتی نهد هر خس
1 همان که بودی ازین پیش شاد گونه من کنون شدست دواج تو ای بدولی فاش
1 ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
1 تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو تا مرد پیری بپیش او مرد سیصد کلوک
2 هر که موک مردمان جوید بشو گو خط دو کش کی نخست او را زند باشد موک؟
1 چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ
1 یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ
2 با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ
3 از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک کز زه عالی کمان، خسرو آید یک ترنگ
4 هند چون دریای خون شد، چین چو دریا بار او زین قیل روید بچین، بر شبه مردم استرنگ
1 چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش بتیر و زوبین بر پیل ساخته چنگال
2 درست گوئی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجه آهنین چنگال
1 خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام
2 بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت شوخ بگرمابه بان و موی به حجام
1 آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
2 چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام