1 نه هم قیمت لعل باشد بلور نه همرنگ گلنار باشد پژند
2 بپیچد دلم چون ز پیچه بتم گشاید بر غم دلم پیچه بند
1 دانی که چون رسد بجهان نور آفتاب انعام عام او بجهان همچنان رسد
2 کان خاک بر سرآرد و بحر آب در دهن صیت سخای او چو بدریا و کان رسد
1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود
1 هر که بر درگه ملوک بود از چنین کار با خدوک بود
1 فغان ز دست ستمهای گنبد دوار فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
2 چه اعتبار بر این اختران نامعلوم چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
3 جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر از آن بهر زه شکایت نمی کنند احرار
4 دلا چو صورت حال زمانه می بینی سزد اگر بدر آئی ز پرده پندار
1 بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
2 خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
3 هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت صبا فشاند بشاخ بنفشه بر، عنبر
4 ز بوی باد برآورد سبزه مشگ نبات ز سیل ابر برآورد لاله در ثمر
1 کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند بلندهای جهان زیر و، او ز جمله زبر
2 باستواری زر بخیل در دل خاک بپایداری نام سخی میان بشر
3 بسختی دل بدخواه برج او لیکن نگار بوده بر او سنگها بسان جگر
1 کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر
2 به پشت ژندهپیلان برنشسته ناوکاندازان چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر
1 اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
2 کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر