1 شاه ابوالقاسم بن ناصر دین آن نبردی ملک نبرده سوار
1 من زارتر گریم همانا که او خاموش گرید زار و من با پجن
1 با سرشگ سخای او کس را ننماید بزرگ رود فرب
2 یاد کرد از لطیف طبعش بحر گشت پر در و عنبر اشهب
1 گر زانکه مرا فلک دهد مال فره بگشایم ازین کار فرو بسته گره
2 ترکی بخرم که هر که بیند گوید ای خاک تو از خون خریدار تو، به