1 طالب که دلش در پی مطلوب بود او را قدم و کرم ز محبوب بود
2 گر دوست کرم کند قدم شاید زد آری قدم و کرم بهم خوب بود
1 هر چند دلم بوصل فایز نشود در داغ فراق دوست عاجز نشود
2 هر چند که سوزمش بغم خامترست خامیست دلم که پخته هرگز نشود
1 می خور که حیات جاودانت بدهند وز صد چو سکندری امانت بدهند
2 دریاب حیات نقد و ضایع مگذار کاینت برود ز دست و آنت ندهند
1 در آینه خاطرت از هر که شکی است او هم بشک است رانکه خاطر محکی است
2 تا شیشه دو رنگست بود آب دو رنگ یکرنگ بر آکه دشمن و دوست یکی است
1 زاهد زورع بر سر هر شی نرسد در مشرب عارفان دل وی نرسد
2 هر چند که او درون خود پاک کند هرگز بصفای شیشه می نرسد
1 در ملک جهان چه دیدی از عمر دراز کانرا نشکست این فلک شعبده باز
2 چون هر چه دلت خواست بدلخواه نماند دل بر چه نهی دگر چه میخواهی باز
1 عمرم که بگفتگو درین خانه گذشت یکچند بوصف چشم مستانه گذشت
2 یکچند بذکر جام و پیمانه گذشت القصه شب عمر بافسانه گذشت
1 هر دل که درو مهر کسی ریش کند از پرتو عشق روشنی پیشه کند
2 گر سخت تر از سنگ بود آتش عشق بگدازد و صافی ترش از شیشه کند
1 مانیم چو غنچه سر فرو برده به جیب باشد که دری گشاید از عالم غیب
2 آن تازه جوان و صد هزاران خوبی ما پیر و گرفتار به هفتاد و دو عیب
1 گر روی بخاک مالیم عین وفاست باید بهزار رو مرا عذر تو خواست
2 ناگه نکنی به چین پیشانی حمل نقشی که ز خاشاک درت بر رخ ماست