1 بهتر ز کمال عشق جانپرور چیست خوشتر ز جمال و طلعت دلبر چیست
2 عشق آتش موسی است و حسن آب خضر زین آتش و آب در جهان خوشتر چیست
1 دردا که رسید پیری و داد نوید کز صفحه عمر شسته شد خط امید
2 بر آتش دلکش جوانی بنشست خاکستر ناامیدی از موی سپید
1 خر نیست کسی که از جهان ناز خرد یا عشوه این سپهر کجباز خرد
2 خود را بغم جهان چرا بفروشم من بنده آن که از غمم باز خرد
1 دوش از غم عمر رفته در منزل خویش در فکر فرو شدم دمی با دل خویش
2 از حاصل عمر در کفم هیچ نبود شرمنده شدم ز عمر بیحاصل خویش
1 هر که سگ تست بر دری ننشیند غیر از تو بهیچ دلبری ننشیند
2 هر روز چو بلبل نسراید به گلی هر لحظه بشاخ دیگری ننشیند
1 گر خرقه عارفان بصد چاک بود باکی نبود ز چرکنی پاک بود
2 گر جامه چو گل پاره بود عیبی نیست شرطست دلی که همچو گل پاک بود
1 دل مست بتان ز صورت چون مه اوست دریاب سخن که نکته یی در ته اوست
2 بر روزن هر که نور آن خورشیدست چون ذره دل اهل نظر همره اوست
1 زانگونه شوی زنده بتقدیر دگر کز سبزه جوان شد چمن و پیر دگر
2 آنروز که نطفه بودی ایشخص چه بود فردا که شوی خاک همان گیر دگر
1 پروانه تر از شمع روشن طلبد موسی ز چراغ نخل ایمن طلبد
2 نقد تو برون ز گنج دل نیست ولی از دل طلبم من و دل از من طلبد
1 زان چشم سیه که دل سیه میگردد صد خانه سیه ز یک نگه میگردد
2 از آب حیات در سیاهی خوشتر آبی که درو چشم سیه میگردد